جدول جو
جدول جو

معنی پنبه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

پنبه زدن(وُ صی ی)
بیرون کردن پنبه از تخم. حلاجی کردن پنبه. تندیف. ندف. حلج. ندش. (منتهی الارب) ، پر کردن پنبه در چیزی:
هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ
صبح از عمود مشته کند وز افق کمان.
اثیر اخسیکتی (از آنندراج).
تفدیک، تفتیک، پنبه زدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پنبه زدن
بیرون کردن پنبه از تخم حلاجی کردن پنبه ندف، پر کردن پنبه در چیزی
تصویری از پنبه زدن
تصویر پنبه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه زدن((~. زَ دَ))
بیرون کردن پنبه از تخم، پر کردن پنبه در چیزی
تصویری از پنبه زدن
تصویر پنبه زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنبه زن
تصویر پنبه زن
آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، پنبه بز، پنبه وز، حلّاج، ندّاف، الباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ عَ)
پنجه انداختن برای زورآزمائی، ستیزه کردن. نزاع کردن:
پس از پنجاه چله در چهل سال
مزن پنجه درین حرف ورق مال.
نظامی.
آفت این پنجرۀ لاجورد
پنجه در او زد که بدو پنجه کرد.
نظامی.
پنجه با شیر و مشت بر شمشیر زدن کار خردمندان نیست. (گلستان).
با شیر خود چه پنجه تواند زدن شغال.
سلمان ساوجی.
کشتی شکسته باد مخالف کناره دور
نز دانش است پنجه که با ناخدا زنیم.
قاآنی.
، چنگال زدن. با پنجه آزردن
لغت نامه دهخدا
(وَصْیْ)
نرم و سفید شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن. (برهان قاطع) :
پنبه کنم لشکرشان را چنان
کز تنشان پنبه شود استخوان.
امیرخسرو (از آنندراج).
، از کسی بیموجب بریدن. (برهان قاطع). به هرزه بریدن. (فرهنگ خطی). نرم شدن. (فرهنگ خطی). نرم و هموار شدن. (فرهنگ رشیدی) ، بیهوده شدن. باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: هرچه رشتیم پنبه شد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن باپنجه آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پنبه را با کمان زند تا زواید را بیرون کند و پنبه را برای انباشتن در لحاف و توشک آماده سازد پنبه بز پنبه وز بهین بهینه حلاج نداف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه زن
تصویر پنبه زن
((~. زَ))
کسی که پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
((~. زَ دَ))
چنگ زدن، کسی را زخمی کردن، کنایه از درافتادن با کسی، جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنبه شدن
تصویر پنبه شدن
((~. شُ دَ))
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن، به هرزه بریدن، بیهوده شدن، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
مخالب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
Paw
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
griffer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
할퀴다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
царапать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
پنجہ مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
থাবা মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
kukwaruza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
tırmalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
дряпати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
drapać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
לשרוט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
पंजा मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
mencakar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
ใช้เท้าข่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
krabben
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
kratzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
arañar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
graffiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
arranhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
用爪子抓
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
引っかく
دیکشنری فارسی به ژاپنی